مینویسم تا عشق

ساخت وبلاگ
_ عشق ینی چی؟ + دوست داشتن نه نه ، زیاد دوست داشتن _ زیاد ینی چقدر؟ +اونقدر که بگه بمیر بگی باشه _ وا ، آخه چرا؟ نه ، به نظر من عشق اصن وجود نداره + چرا؟ _ چون نه میبینمش نه حسش می کنم + ها؟!... هیچی نگفت _ چت شد؟ + هیچی _ هیچی؟ پس چرا یهو رفتی تو فکر؟ + هه...! هیچی _ بگو دیگه ، بگو... + تو ذهنش:آخه چرا کسی که عاشقشم حتی دوسمم نداره؟ _ بگو دیگه ، گلم ، عزیزم ، بگو ، خواهش می کنم + دوسم نداری؟ _ ایش گفتم چی شده + هه...! واست مهم نیستم؟ قبل از این که جواب بده رفت _ کجا میری؟ وایسا... اه ، با کی رفیق شدی،... چند ساعت بعد ، وقتی به خونه میرسه ، اِ ، این کیه رو پشت بوم؟ اِ ، اینه که! این اینجا چی کار میکنه؟ چرا انقد شلوغه؟ یه دفعه یه چیز وحشتناک دید...! _ افتاد! نه ، خودشو انداخت پایین! از یه ساختمون 19 طبقه خودشو انداخت پایین! یه چیزی یادش افتاد ، دلش لرزید ، صحنه های چند ساعت پیش از جلوی چشماش رد شد...! +عشق ینی خیلی دوست داشتن ، اگه بگه بمیر بگی باشه... ، بغض ، دوسم نداری؟ ، مهم نیستم واست؟... ، رفت ، مُرد!... دیگه عاشق شد ، عشقشو باور کرد ، عاشق خودش شد ، عاشق یه مُرده! عاشق یه مرگ... و مینویسم تا عشق...
ما را در سایت مینویسم تا عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aminevisamtaeshgh0 بازدید : 199 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 14:23

دنیا ، جایی که توش شکستم ، خورد شدم ، تحقیر شدم ، سوختم و ساختم ولی باور کنید که دیگه نمی تونم ، یه تیکه گوشتُ هِی خورد میکنی ،ریزش میکنی ، کوچیکش میکنی ولی دیگه نمیشه ، می فهمی چی میگم؟نمی تونی از اون کوچیک تَرِش کنی! وقتی یه درختو بسوزونی ، کوچیک میشه ، میسوزه ،ولی خاکسترش می مونه یه خاکسترِ مشکی و خاکستری رنگ که الان تنها چیزیه که از یه درخت پر ابوهت مونده ، من الان حکم اون خاکستر یا اون گوشتِ خورد شده رو دارم ، دیگه نمیتونم ، نمی تونم خورد شم ، نمی تونم بسوزم ، هر وقت تونستی اینو درک کنی بیا پیشم و باهام در بیوفت! من گوشتم ، هر چی هم خوردم کنی نمیتونی تجزیه ام کنی! میتونی خاکسترم کنی ولی نمی تونی از بینم ببری! نمیخوام بگم منم آره ، ولی واسم مهمه که هرکسی چطوری باهام رفتار میکنه! از خودم! مینویسم تا عشق...
ما را در سایت مینویسم تا عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aminevisamtaeshgh0 بازدید : 194 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 14:23